منتشر شده در تاریخ یکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت 21:1
کد خبر : 2990نام سیدضیاء طباطبایی روزنامه نگاری که پیش از سی سالگی در رأس یک هنگ پیروز به پایتخت آمد، کودتا کرد و رئیس الوزرا شد در تاریخ ایران به نیکی نام برده نمی شود. نقش او در کودتا، ارتباطش با دول خارجی همچون روس و انگلستان و کارنامه کابینه سیاه داوری ها را در مورد او سمت و سو داده است.
مریم گنجی، خبرنگار گروه حافظه: خیال میکنید من صحنه برای تماشا کردن کم دارم که محتاج فیلمها و منظرههای دیگر باشم. آه! از بعد از روز کودتا، تا روزهایی که به دستور قوامالسلطنه در زندان بودم، آدمهایی که میآمدند، آدمهایی که میرفتند، اظهار ارادتهایی که میشد، فحشهایی که میخوردم، تهمتهایی که به من میزدند، حقیقتهایی که در خود من بود، همه اینها فیلمهایی تماشایی است. چشم را میبندم و به یاد میآورم که یک مرتبه پانصدنفر از دُمکلفتهای این مملکت را یک سید جلنبر روزنامهنویس صبح روز کودتا گرفت و توی زندان کرد. خندهام میگیرد. خوشم میآید. شاید تنها وقتی است که از خودم لذت میبرم و فکر میکنم که این من، منِ یکه و تنها، همه دولهها و سلطنهها و سلطانها و فلانزادهها و فلانوکالهها را گرفتم و در حبس انداختم. چه آدم جالبی بودم. به اعتقاد من همه آنها فاسد و خائن بودند... بگذارید من پس از گذشت سالها این حقیقت را هم فاش کنم که هدف من از توقیف آنها فلج کردن این عوامل فساد بود، نه محو و نابودی آنها. اما احوال روزگار چنان سخت بود که مردم عاصی، به فلج کردن آنها قانع نبودند و اعدامشان را میخواستند. باید اعتراف کرد که همه آنها مستحق اعدام نبودند زیرا گناهشان آنقدر سنگین نبود. وانگهی محدود کردنِ کسانی که باید معدوم شوند، کار آسانی نبود. یک محکمه صالح باید این کار را انجام میداد و در غیر این صورت میبایست اعدام و کشتار دستهجمعی آغاز میشد و من اهل چنین کاری نبودم. آنها میخواستند مخالفان کشته شوند. هدفشان از بین بردن ظالم نبود. بلکه میخواستند جای ظالمی خالی شود تا خود جانشین آن ظالم شود.
اما من به طور کلی مخالف کشتار بودم... وثوقالدوله نمونهای کامل بود از رجال سیاسی بعد از انقلاب مشروطه که تصمیم داشتند ایران بعد از انقلاب هم در حیطه اختیار همان خانوادهها و افرادی بماند که پیش از انقلاب بود. وثوقالدوله از تمام اینها بیپرواتر و درعینحال مستقیمتر عمل میکرد. به این جهت بیشتر از همه لطمه خورد. مثلاً در مقام مقایسه چه از جهت سواد و خطوربط و چه از جهت مردمداری و مماشات هیچ ربطی به برادر کوچکترش قوامالسلطنه نداشت. قوام مردی کاملاً یکطرفه، خودبین و متفرعن بود... من هرگز با قوامالسلطنه صاف نشدم. همانطور که او... آنها مرا آدم حساب نمیکردند یعنی داخل آدم حساب نمیکردند. فکر نمیکردند سید جُلُمبر بیستونهساله از مرکز به عنوان رئیسالوزرا برایشان متحدالمآل بفرستد. از دستورهای من سرپیچی کردند، هم او، هم دکتر مصدق، هم صارمالدوله پسر ظلالسلطان...
کودتای سوم اسفند با دو نام پیوند خورده است؛ یک روزنامهنگار و یک قزاق. روزنامهنگار، سیدضیاءالدین طباطبایی با آنکه به عنوان مهره سیاسی کودتا بر سر کار آمده بود، بسیار زود از صحنه کنار رفت و در تاریخ با کودتا و کابینه سیاه مستعجلش یاد شد اما قزاق ماند و شاه را از تخت سلطنت به زیر کشید و خود سلسله پهلوی را بنیان گذاشت، سلسلهای که خود دیری نپایید. ابهامات و ناگفتههای کودتای سوم اسفند بسیار است. به خصوص در مورد نقش انگلستان و ارتباط سیدضیاء و رضاخان با دولت فخیمه بریتانیا. صدرالدین الهی در کتاب سیدضیاء: عامل کودتا گفتهها و ناگفتههای تاریخ معاصر ایران را در گفتوگو با سیدضیاء آورده است. به بهانه سالروز کودتای سوم اسفند، با اندک دخل و تصرف روایت کودتا را از زبان سیدضیاء میخوانیم.
دوستی انگلستان
«تاریخ سیصدساله اخیر نشان داده و ثابت کرده که انسان در دوستی با انگلستان ضرر میکند... اما دشمنی با انگلستان موجب محو آدمی میشود. و از آنجایی که بشر اسیر تجربیات خویش است و با توجه به مشکلاتی که در سر راه مملکت من قرار داشته است، من به عنوان یک آدم عاقل در تمام مدت زندگیام، ضرر این دوستی را کشیدهام اما حاضر نشدهام محو شوم... دوستی انگلستان با یک آدم، تنها به آن آدم ممکن است ضرر بزند. اما دشمنی دولت انگلستان با یک دولت، به فنا و نابودی آن دولت منجر خواهد شد...»
«فکر داشتن یک روزنامه همیشه در وجود من بود. اما هیچگاه نتوانستم خودم آن روزنامه را داشته باشم. تا وقتی که شرق، برق و بعدها رعد را منتشر کردم. رعد انقلابیترین و بزرگترین روزنامه تند آن زمان بود. مقالاتی که من مینوشتم مثل شمشیر تیز به صورت مخالفان میخورد. در آن موقع بود که من احساس کردم وظیفه عظیمی به عهده من است. این احساس مثل یک تکلیف وجدانی، مثل یک نهیب درونی، مرا وادار به تندتر نوشتن و باز هم تندتر نوشتن کرد. جنگ بینالملل اول به شدت جریان داشت و مردم آن روز ایران همه طرفدار آلمانها بودند. زیرا به خیال خودشان مصائب روس و انگلیس دمار از روزگارشان برآورده بود.
اما باز هم این سید دیوانه برخلاف همه فکر میکرد. من در آن موقع طرفدار روس و انگلیس بودم. طرفدار آنها بودم برای اینکه میدیدم مخالفت با آنها به قیمت محو مملکت تمام خواهد شد. طرفدار آنها بودم برای اینکه میدیدم اگر فقر و بدبختی دامنگیر ملت ماست، این فقر و بدبختی از ناحیه روس و انگلیس نیست از ناحیه آدمهای مملکت خودمان است. از ناحیه رجالی است که به برافراشتن پرچم روس و انگلیس بر سردرِ خانه خود افتخار میکنند. افسانه نمیگویم. اینها تاریخ است؛ حقیقت است. در آن روزگار بسیار بودند اعیان، رجال و شاهزادگانی که به تحتالحمایه بودن روس و انگلیس افتخار میکردند و چتر معاهده ترکمانچای و کاپیتولاسیون را بر سر میکشیدند. اینها رجال ایران و نوکران اجنبی بودند.
انقلاب روسیه الهامبخش کودتا
تنها کسی که فریاد میکشید روزنامه رعد بود. من تا روزی که به قدرت رسیدم، روزنامهنویس بودم و روزی که قدرت به دستم افتاد، روزنامهام را تعطیل کردم. برای اینکه روزنامه حربه آدمی است که به قدرت نرسیده است. اگر این آدم بخواهد در دوران قدرتش از روزنامه استفاده کند، دلیل آن است که در وجودش قدرت کامل نیست... مقالات و نوشتههای روزنامه رعد، توجه مردم و خشم دولت را برانگیخت. کمکم وضعی پیش آمد که نوشتن حقایق امکان نداشت. فشار به حدی بود که ترجیح دادم روزنامهام را تعطیل و ایران را ترک کنم. در تابستان 1917 به روسیه رفتم. وجود زیردریاییهای آلمان در آبهای ساحلی مانع از سفر شد و در همین هنگام بود که ناگهان انقلاب آغاز شد و شورش بزرگ و همهجانبهای درگرفت. انقلاب روسیه در وجود من که مستعد انقلاب بودم اثری عمیق گذاشت... اینجا بود که یک بدبینی عمیق نسبت به هرکار دستهجمعی در وجود خود احساس کردم و با خود گفتم: «سید، یک تنه باید کار کرد.» انقلاب روسیه در من منشأ بزرگترین تحول فکری بود.
من با دیدن لنین و با مشاهده انقلاب روسیه احساس کردم که میتوان یکتنه در هر اجتماعی دست به کار یک تحول عظیم و بزرگ زد. آنچه من میتوانم بگویم این است که بدون شک اگر لنین پرچم سرخ انقلاب را با خون فداکاران آزادی بشر در پتروگراد بلند نکرده بود، کودتای آرام و بیسروصدا و بدون خونریزی سوم حوت صورت نمیگرفت. باز آنچه من میتوانم بگویم این است که کودتای 1299 از نقطهنظر شخص من که کار سیاسی آن را در دست داشتم، الهامی از انقلاب پتروگراد بود... صرفنظر از خونریزیها و آدمکشیهایی که در انقلاب روسیه به ناحق صورت گرفت، انقلاب روسیه نقطه تازهای برای ایجاد یک سیستم جدید فکری در جهان امروزی بود...
ایران پیش از کودتا
کابینه بعد از مهاجرت در تهران به ریاست محمدولی خان سپهسالار تشکیل شده، سپاهیان روس که تعداد آنها به صدوپنجاه هزار نفر میرسید، تمام شمال ایران را تا خانقین اشغال کرده بودند. جنگ بینالملل اول تازه آغاز شده بود و در نتیجه تبلیغات شدید مبلغان آلمانی یک تشنج فکری عظیم در میان طبقات تحصیلکرده ایران به وجود آمده بود. همراه با اشغال شمال ایران از طرف روسها، انگلیسها قوای موسوم به پلیس جنوب را به وجود آوردند و عملاً کار اداره مملکت به دست روس و انگلیس افتاد... متجاسرین که شمال ایران را در اختیار و اشغال خود داشتند هرلحظه بیشتر میشدند و قصد تصرف پایتخت را در سر میپروراندند.
مرحوم مشیرالدوله قوای قزاق را مأمور جلوگیری از آنها کرد، اما در جنگی که بین قوای قزاق و متجاسرین روی داد، قزاقها شکست خوردند و چهارهزار نفر قزاق گرسنه در دهات قزوین پراکنده شدند... شکست ناگهانی قزاقها در روحیه عموم افراد ملت مؤثر افتاد و... پس از مراجعت احمدشاه به ایران و سقوط حکومت وثوقالدوله و هجوم قوای بلشویک به شمال ایران بود، سر ادوارد گری، نخستوزیر انگلستان در پاییز 1920 درپارلمان انگلستان اعلام کرد که بهار بعد قشون انگلستان ایران را تخلیه خواهد کرد که در صورت تخلیه ایران بلشویکها بر پایتخت مسلط میشوند و کار او ساخته خواهد شد... در همین هنگام دستههای مختلف سیاسی هم مشغول تهیه مقدمات برای تغییر اوضاع به نفع خود بودند. در میان این دستهها میتوان از دسته مرحوم میرزاکوچکخان که ادعای ملی بودن میکرد، اما با کمونیستها سر و سری داشت یاد کرد.
بعد از آن دسته ملاکان و مهاجران گیلانی از یک طرف، طرفداران قوامالسلطنه از یک طرف، طرفداران مرحوم مدرس و آزادیخواهان از طرف دیگر، باقیماندگان دموکراتها و طرفداران سلیمانمیرزا و مهاجران از سویی و بالاخره مرحوم نصرتالدوله فیروز که با سرعت از اروپا آمده بود از جانبی، هرکدام مشغول تهیه مقدمات کودتا شدند. فعالیتهای این دستهها که تقریباً علنی بود و یکدیگر را خنثی میکردند باعث شد که یک فعالیت قوی ندیده گرفته شود. و آن دستهای بود که باید کار اصلی به دست آنها انجام میشد. افراد این دسته در زیر پرده به طوری که کسی ملتفت نشود، بین قزاقهای گرسنه متوقف در قزوین فعالیت میکرد و ناگاه موجباتی فراهم گردید که کودتای سوم حوت رخ داد.
کودتا با هدف دیکتاتوری
کودتا طبق نقشه حسابشده قبلی از یک طرف با فداکاریها و همت سردارسپه و از طرف دیگر با تدارک قبلی من، کلنل کاظمخان سیاح، ماژور مسعودخان سیاح صورت گرفت... من پیش از کودتا [رضاخان] را اولین مرتبه پیش استاروسلسکی فرمانده بریگاد تهران دیدم... ماژور مسعودخان کیهان [درباره رضاخان] میگفت: «این افسر قزاق هم بیسواد است، هم ترسو. اما اگر قدرت به دستش بیفتد، به همین دو دلیل خطرناک میشود... شخصیت رضاشاه در آن بود که از زمان رضایی تا هنگامی که اعلیحضرت رضاشاه پهلوی شاهنشاه ایران نامیده شد، خاصیت قدرت و رهبری را از دست نداد.
او نمونهای برجسته از یک سرباز خوب بود. حس تحکم به زیردست و اطاعت از مافوق در او به حد کمال وجود داشت. صریحاللهجه، بیپروا، باهوش بود و اندکی عجول... [اعلامیه کودتا] را من نوشتم [و اعلامیه مشهور «من حکم میکنم»] را من تقریر کردم، یکی از افسران قزاق نوشت و رضاشاه امضا کرد... روزی که من کودتا کردم، ایران در تحقیرآمیزترین لحظات تاریخ خود به سر میبرد... اگر قیام علیه تحقیر خارجی فاشیسم است، بله، من فاشیست بودم.
انگلیسها در آن شرایط بحرانی باید به نحوی از انحاء ایجاد ارتباط میکردند بدون آنکه شخص اصلی متوجه منظور آنها بشود. آنها رضاخان را از جهت قدرت فرماندهی بر سربازانش پسندیده بودند، ولی مطلقاً نه به او نزدیک شده بودند و نه پیشنهادی داده بودند... من در فاصله بیستوهفتم دلو (یعنی بهمن) تا سوم حوت (یعنی اسفند) چهار تا پنج بار از تهران به قزوین رفتم. در این سفرها، هدفم فقط قانع کردن رضاخان بود که با فوج خود بیاید به تهران و ما بتوانیم قدرت را به دست بگیریم. او از اینکه خودسرانه و بدون دستور مافوق حرکت کند سخت امتناع میکرد. حاضر نمیشد نیروی تحت فرماندهی خود را به طرف تهران حرکت بدهد.
من که در جریان این کار بودم و میخواستم هرچه زودتر قدرت را در تهران به دست بگیرم، روزهای آخر واقعاً عاجز شدم. چون رضاخان مرتب میگفت: «اگر شاه عصبانی شود و ما را خلعدرجه بکند، چه میشود؟» یک شب قبل از حرکت به او گفتم: «میرپنجه، شاه در خطر است، مملکت در خطر است. شاه اصلاً به شما خلعت و درجه و لقب خواهد داد. به علاوه کلیه حقوق معوقه پرداخت خواهد شد.» به زحمتی رضاخان راضی شد مقدمات حرکت فراهم شود و شاید دریافت حقوق معوقه، بزرگترین مشوق او بود. در آن لحظه لقب و درجه برایش اهمیت کمتری داشت.. پول را من گرفتم.
سفارت انگلیس ماهی بیستوپنج هزار تومان به عنوان موراتوریوم بابت حقوق قزاق و ژاندارم میپرداخت و در پی آن بود که وقتی کار قشون ایران کلاً به مستشاران انگلیسی واگذار شد، این پول جزو مطالبات انگلستان قرار گیرد و قسطبندی شود. من پول آن ماه را گرفتم... به آنها گفتم من توانستهام رهبران قزاق و ژاندارم اطراف تهران را قانع کنم که برای برقراری نظم تازه و حکومت جدید به پایتخت بیایند... من در سرم این بود که یک حکومت ملی مقتدر متکی به قدرت نظامی ملی به وجود بیاورم و خودم بشوم رئیسالوزرا، بشوم دیکتاتور.
آوارگی هفدهساله
درست سه ماه و ده روز [بعد از کودتا ایران را ترک کردم]. برخلاف آنچه مشهور است کسی مرا از ایران بیرون نکرد. من خود به اراده خود رفتم. حتا سردارسپه به من پیشنهاد کرد که شب خارج شوم و من گفتم: من مرد شب نیستم، مرد روزم. من در یک سپیدهدم باقوای فاتح به تهران آمدم و در یک سپیدهدم مثل یک فاتح از تهران میروم. و همین کار را هم کردم. سردارسپه فقط ده ژاندارم در اختیار من گذاشت و من تهران را ترک گفتم. همین که پایم را از دروازه بیرون گذاشتم، در زندانها باز شد و دولهها و سلطنهها بیرون ریختند. میخواستند مرا بگیرند؛ به قزوین خبر دادند که مرا در آنجا توقیف کنند و شاید به تهران برگردانند و اعدامم کنند.
اما باید حقیقت را اینجا بگویم که مستر اسمارت انگلیسی نزد شاه رفت و پیغام داد و رفیق رتشتین هم نزد سردارسپه رفت و به او تذکر داد کشتن سیدضیاء یعنی کشتن آزادی در ایران... بعد از آن، سالهای سرگردانی پر از آرامش من آغاز شد. هفده سال در سوئیس و شش سال در فلسطین به سر بردم... روزی که میخواستم تهران را ترک کنم، به خط خودم نوشتم که خزانه مملکت بیستوپنجهزارتومان به سیدضیاءالدین پاداش بدهد.
من این پول را برداشتم و گفتم اگر خواستند از من پس بگیرند، از محل درآمدِ مطبعهای که در تهران داشتم دریافت کنند. اما ظاهراً دادن بیستوپنجهزارتومان از خزانه مملکت به سیدضیاءالدین و کندن شر او برای دولت ارزش داشت. چون این پول را از من پس نگرفتند... من هیچ ابایی ندارم از اینکه بگویم در زندگی همیشه آدم یکطرفه و قاطعی بودهام و هیچگاه قیافه حقبهجانب نمیگیرم که من از بیتالمال چیزی دریافت نداشتهام و واجبالرعا هستم. نه! من حقم را گرفتهام.
وداع با افتخار ایران/ پرفسور فضلالله رضا در ۱۰۵ سالگی درگذشت
طالقانی سوسیالیست بود؟ / میزگرد آقاجری، پیمان و احمد موثقی
از نواب صفوی تا طالقانی/ میزگرد حجتی کرمانی، خسرو شاهی، معادیخواه
چهل سال پس از پدر/ روشنفکران دینی از آیتالله طالقانی میگویند
روشنفکر درون دینی/ نگاهی به زندگی و فعالیتهای احمد قابل در سالروز درگذشتش و روایت آیتالله ایازی از فعالیتهای او
غلو یونانیان از نبرد با ایرانیان
سنت اربعین
کدام جلال؟/ نگاهی به میراث برجای مانده از آلاحمد به عنوان ادیب و روشنفکر به روایت علی دهباشی
از جلال تا جبهه/یادداشت حسین قدیانی
حلقهی وصل
«حماسه»، صفحه ویژه هفته دفاع مقدس از شماره ۴۷۸ در روزنامه سازندگی
سیمای رحمانی انقلاب/ نگاهی به رویکرد مسالمتجویانه و روادارانه آیتالله طالقانی به روایت پسرش مهدی طالقانی
جنایتی که موجب رسوایی پهلوی شد/ نقد عباس سلیمینمین بر گزارش شماره ۴۵۳ صفحه حافظه
خطابهای خطاب به تاریخ/ سخنرانی امام حسین(ع) در حج سال 60 هجری قمری یک سال قبل از عاشورا در حضور 200 صحابی و 500 تن از تابعین
بیبی علیه استعمار/ نگاهی به زندگی بیبی مریم بختیاری
حماقتی که فاجعه آفرید /هنوز روایتها و ناگفتههای بسیاری در مورد فاجعهی سینما رکس وجود دارد
شیعه در گذر تاریخ/ فرهاد دفتری در کتاب جدیدش تاریخ فشرده گروههای مختلف شیعه را روایت میکند
دین و وطن در مقابل غرب/ نگاهی به جلدهای ۳۲ و ۳۳ مجموعه آثار مهندس بازرگان
حکیم در غرب/ نگاهی به زندگی و حیات مهدی حائری یزدی
ازلی تمامعیار و مباشر شاه کشی/ نگاهی به زندگی و تفکرات میرزا آقاخان کرمانی
راز قطعنامه/ به بهانهی سالگرد پذیرش قطعنامه 598
قیام علیه تجددآمرانه/ نگاهی به چگونگی فاجعه مسجد گوهرشاد
وجوه تشابه در شرایط اجتماعی و تاریخی/ دکتر شریعتی در راهی که سیدجمال میپیمود
پدرکشی/ تاسیس مجاهدین خلق شورش پسران علیه پدر خویش بود/ متن کامل مناظرهی علی ملاقلیپور و محمد قوچانی در نقد و بررسی مستند «راه طی شده»
ابتذال شر/ کتاب هانا آرنت درباره دادگاه آیشمن
مرگ کسبوکار من است/ «آدولف آیشمن» پس از محاکمه در اورشلیم 31 مه 1961به دار آویخته شد
دیرینه شناسی علم در تمدن اسلامی/ معرفی و بررسی کتاب «سیر تحول مفهوم علم» نوشته رسول جعفریان
روایت خواندنی ۶ عضو مجلس خبرگان از جلسه انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری
روز وداع یاران/ نگاهی به واپسین ماه حیات امام خمینی و رحلتشان
قیافه ملیح قطبزاده در تلویزیون سراسری آمریکا/ گفتوگوی مجله تهران مصور با احمد شاملو
سازندگی نظراتی که حاوی تهمت یا افتراست منتشر نمیکند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت لاتین (فینگیلیش) خودداری کنید.
اگرچه تلاش میشود نظرات ظرف ۲ ساعت تعیین تکلیف شوند، اما نظراتی که پس از ساعت ۱۹ نوشته شود، حداکثر تا ساعت ۹ صبح روزبعد منتشر میشوند.
تمامی حقوق این سایت برای روزنامه سازندگی محفوظ میباشد.